ماجرای زن گرفتن من (قسمت دوم)
خانواده نشست و شورا کرد
هر که از ره رسيد غوغا کرد
عمه میگفت دختر فاميل
خاله میگفت با کدام دليل؟!
Nik Love سراسر عاشقانه
| ||
|
ماجرای زن گرفتن من (قسمت دوم)خانواده نشست و شورا کرد هر که از ره رسيد غوغا کرد
عمه میگفت دختر فاميل خاله میگفت با کدام دليل؟!
ادامه مطلب [ سه شنبه 8 شهريور 1390برچسب:شعر زيبا, ] [ ] [ رضا نیکوکار ]
صبح هر روز مادرم غُر زد خواهرم هِی به من تلنگر زد
که بيا زن بگير آدم شو فارغ از غصّههای عالم شو
که بيا زن بگير پير شدی بینهايت بهانهگير شدی
زن نداری، عبوس و غمگينی زندگی را سياه میبينی
زن بگيری هميشه کيفوری از غم و غصّه تا ابد دوری
آسمان رنگ تازه میگيرد از تو دنيا اجازه میگيرد
شاه داماد میشوی پسرم پادشاهی کن، ای تو تاج سرم . . .
ادامه مطلب [ سه شنبه 8 شهريور 1390برچسب:شعر زيبا, ] [ ] [ رضا نیکوکار ]
|
|
[ ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |